راه دوســـتی به هدف برطرف سازی شک، شبه و افکار منفی از اذهان و ایجاد ارتباط سالم در میان جامعه و خانواده راه اندازی شده است و در راستای محبت و دوستی قدم بر می دارد....................
جـسـتـجـو درسـایت


طرق نقل خطبه شقشقيه

سایت ولی عصر و سایت سنت به ادعای اینکه اهل سنت مدعی هستند که خطبه "شقشقیه" تنها از طرق عکرمه خارجی نقل شده است، پاسخ داده اند که "خطبه شريف شقشقيه، بيش از هفت سند در كتاب‌هاى شيعه و سنى دارد كه تنها دو طريق آن به عكرمه خارجى مى‌رسد" و برای اثبات این ادعای تعدادی روایت های را که به عقیده خود شیعه ضعیف و جعلی می باشد ارائه داده اند.
سند اول و دوم را از الأمالي شیخ طوسی ، ص 372 نقل کرده اند که در این دو سند دو راوی غیر معتبر وجود دارد یکی حفار و دومی ابو القاسم دعلبی.

خوئی در معجم رجال الحديث (4/72) ترجمة رقم 1396 حفار را مجهول گفته و هر روایتی را که این شخص روایت کرده باشد ضعیف دانسته است. در مورد ابو القاسم دعلبی که إسماعيل بن علي بن علي بن رزين است، گفته است که دروغگو و جاعل حدیث است و به روایتی که از پدرش امام رضا نقل کرده است توجه نشود.


سند سوم را از روایت سيد بن طاووس در كتاب «الطرائف» آمده است ارائه داده اند که هر دو روایت با یک سند هستند و ضعیف و نامعتبر می باشند. چون یک راوی به اسم حسن بن علي الزعفراني است و خوئی در معجم رجال الحديث(6/71) او را مجهول گفته است. و راوی دیگر يعقوب بن جعفر بن سليمان می باشد که خوئی در معجم رجال الحديث(21/141) او را نیز مجهلول گفته است.


سند چهارم را از روایت ابن مردويه الإصفهاني ،مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع)، ص 134 ارائه داده اند که او از طبرانی نقل کرده است. طبرانی که از اهل سنت است و در این روایت شخصی به اسم خليد بن دعلج وجود دارد که همه علماء او را ضعیف و غیر معتبر شمرده اند. 


سند پنجم را از نوادر المعجزات في مناقب الأئمة الهداة نقل کرده اند و غالبا خواسته اند که مولف آن را به جای ابن جریر طبری معروف قالب کنند. جون گفته اند: ابن جرير طبري و برخي ديگر اين خطبه را از طريق ميثم تمار صحابي با وفاي اميرمؤمنان عليه السلام نقل كرده كه مثيم آن را از آن حضرت شنيده است
این روایت پر از اشخاص مجهول هستند که در هیچ یک از کتب رجال چه شیعه و چه سنی اسمی از آن ها برده نشده است و استناد به همچنین روایتی توهین به عقل مردم است.
سند ششم را از معاني الأخبار، شیخ الصدوق، ص 361 ارائه داده اند راوی آن عکرمه است و عکرمه را همه شیعه دروغگو و ... می دانند و نیازی به توضیح ندارد. راوی دیگر آن يحيى بن عبد الحميد الحماني است که خوئی در معجم رجال الحديث ج 21 ص 64 او را غیر موثوق دانسته است.
سند هفتم را از علل الشرائع ، ج1 ص 150 ارائه داده اند که یک روای آن محمد بن علي ماجيلويه است که خوئی در معجم رجال الحديث (18/ 88) ترجمة رقم 11510 او را ضعیف عنوان کرده است و راوی دیگر آن باز هم عکرمه است.
حالا بحث تناقض در روایات و یا انقطاع بماند از نگاه راوی ها هم سند معتبری ندارند و دارند به مردم دروغ قالب می کنند. البته سایت ولی عصر اعتراف تلمیحی به ضعیف بودن تمام روایت های شقشقیه نموده و گفته است:
"ممكن است كسى اشكال كند كه هيچ كدام از سند‌هاى خطبه شقشقيه با بررسى دقيق رجالى صحيح نيست؛ پس اعتبارى ندارد . در پاسخ مى‌گوييم : طبق قواعد رجالى شيعه، اگر ثابت شود كه سند يك روايت متسفيض است، نياز به بررسى سند ندارد .
روايت مستفيض نيازي به بررسي سند ندارد:

بسيارى از بزرگان شيعه تصريح كرده‌اند كه وقتى روايتى مستفيض شد، نيازى به بررسى سندى ندارد؛ از جمله مرحوم صاحب جواهر در بحثى مى نويسد :"


حالا در جواب این باید گفت که انا لله و انا الیه راجعون یعنی چه؟ همین است که کتب حدیث شیعه پر از دروغ هستند و کسی اقدام به جدا سازی و مشخص نمودن احادیث ضعیف و جعلی نمی کنند. 
ولی عصر برای اینکه ثابت کند اهل سنت هم این را روایت کرده اند از ابن حدید معتزلی، سبط ابن جوزی رافضی و کتاب شعر به اسم نثر الدر ارجاع داده است و ابن مردويه الإصفهاني را که در سند چهارم به عنوان شیعه معرفی کرده بود اینجا به عنوان سنی قالب کرده است. روایتی دیگر را هم از بحار الانوار مجلسی نقل کرده و به اهل سنت نسبت داده است.
عاقیت دروغ همین است که کار به رسوایی کشیده می شود و البته طرف اگر عاقل باشد با یک معذرت خواهی کوچک می تواند موضوع را حل کند اما متاسفانه این جماعت ...... 

لینک های مفید در این زمینه:




پاسخ به شبهات پیرامون غصب فدک

مراجع مدعی تشیع می گویند که حضرت فاطمه با ابوبکر بر سر ارث (فدک) مشاجره نمود و ابوبکر به حدیثی از پیامبر اشاره کرد که: انا معشر الأنبیاء لانورث، ما ترکناه صدقة، یعنی: ما گروه انبیاء ارث به جا نمی گذاریم، آنچه از ما می ماند صدقه است و سپس می گویند: چرا این حدیث را تنها شخص ابوبکر نقل کرده است و نه دیگران؟!!

ما می گوئیم: چطور چنین سخنی می گویید؟ چون تنها ابوبکر صدیق رضی الله عنه آنرا روایت نکرده است، بلکه کسانی از قبیل عمربن خطاب، عثمان بن عفان، علی‌بن ابیطالب، عباس‌بن عبدالمطلب، عبدالرحمن بن عوف، طلحه بن عبیدالله، زبیربن عوام، سعدبن ابی‌وقاص، ابوهریره و عائشه همگی در روایت آن با ابوبکر موافق و هماهنگ می‌باشند(البدایه و النهایه، 5/287).ضمنا در معتبرترین کتاب حدیث شیعی یعنی اصول کافی جلد1 باب صفه العلم و فضله و فضل العلماء(حدیث دوم) و باب ثواب العالم و المتعلم(حدیث اول) آمده که: ان الانبیاء لم یورثوا درهما ولادینارا، یعنی همانا پیامبران درهم و دینار ارث ننهادند.
و اما استناد شیعیان به آیه: وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ (النمل/16)سلیمان از داود میراث می برد و همچنین استناد به قول زکریا علیه السلام که فرموده: فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا يَرِثُنِي، وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ(مریم5 و 6) مرا فرزندی عطا فرما که از من و از آل یعقوب میراث برد.
در پاسخ باید گفت: شیعه از طرفی می گوید که فدک به حضرت فاطمه ارث رسیده، ولی از سوی دیگر می گوید پدرش فدک را به او بخشیده است!! باید پرسید اگر رسول خدا صلی الله علیه وسلم آنرا به فاطمه بخشیده بود در اینصورت از اموال پیامبر خارج است و دیگر مشمول عنوان ارث نمی شود و اگر می گویید ارث بوده، پس ادعای بخشیدن فدک باطل است و در صورت ارث بودن، زنان پیامبر نیز در آن سهم خواهند داشت، پس چرا آنها اعتراضی نکردند و سهم خود را نخواستند؟! و نمی توان گفت این هبه در مرض وفات رسول خدا صلی الله علیه وسلم بوده است، زیرا شان پیامبر والاتر از آن است که در روزهای آخر زندگی، برای وارثی بیش از سهمش وصیت کند و خلاف نیست که هبه غیرمقبوضه با وفات واهب، باطل و بلااثر می شود. و چنانچه بگویید این هبه قبلا صورت گرفته، در اینصورت می بایست در ید فاطمه قرار می داشت و دیگران هم از آن مطلع می بودند، در حالی که در تواریخ معتبر و قطعی اثری از اطلاع و اعتراض سایرین دیده نمی شود و اگر اینگونه بود فاطمه می توانست بسیاری را جهت شاهد ارائه دهد.

و در مورد آیات مورد استناد شما باید گفت که آیه میراث به اتفاق علما بر عمومیت خویش باقی نیست و به چند مورد تخصیص خورده است، مانند تخصیص به عدم ارث فرزند کافر یا قاتل پدر و غیره... در ضمن لفظ ارث اسم جنس و دارای انواعی است از قبیل ارث مال، ارث ملک و سلطنت و ارث نبوت و غیره. در قرآن کریم نیز به معانی مختلف آمده است.
از جمله به معنای ارث علم و کتاب مانند: ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا(فاطر32) یعنی: آنگاه کتاب(آسمانی) را به کسانی که ایشان را برگزیده بودیم به میراث دادیم.
و به معنای ارث بهشت چنانکه می فرماید: وَ تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(الزخرف/72) یعنی: این است بهشتی که به سبب کردارتان به میراث برده اید.
و یا به معنای ارث زمین و مال چنانکه می فرماید: وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ(احزاب/27) زمین و خانه هایشان و اموالشان را به شما میراث دادیم و در آیات 128 و 137 سوره مبارکه اعراف نیز به همین معنی استعمال شده است. و اما در آیه 16 سوره نمل که مورد استناد شماست معنای عرفی و معمول ارث مراد نیست، زیرا حضرت داوود علیه السلام غیر از حضرت سلیمان علیه السلام اولاد دیگری نیز داشت و قهرا آنان نیز از ارث به معنای عرفی آن محروم نبوده اند.
واضح است که اولاد اعم از نیکوکار و غیرنیکوکار هر دو در صورتی که پدر مالی نهد از او ارث می برند و ذکر ارث بردن بدین معنا بیهوده است و متضمن مدح نیست در صورتیکه آیه در مقام مدح و تمجید است، پس ارثی که سلیمان به بهره مندی از آن ممتاز است، ارث نبوت است نه ارث مال و منال که از امور عمومی است و در میان همگان مشترک است و ذکر این امور از شان قرآن به دور است.
در ضمن در بررسی آیات می بایست به آیات قبل و بعدی توجه داشت نه اینکه یک تکه را به نفع خود بیرون کشید. می بینیم که در آیه قبلی به دانش عطا شده به داوود و سلیمان تصریح شده است، بدینصورت: وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ عِلْمًا وَقَالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ(نمل/15) «و به راستى به داوود و سليمان دانشى عطا كرديم و آن دو گفتند ستايش خدايى را كه ما را بر بسيارى از بندگان با ايمانش برترى داده است». در آیه آمده که داوود و سلیمان بر بسیاری از بندگان مومن نیز برتری دارند و مشخص است که این برتری همان دانش عطا شده از طریق وحی و در حقیقت همان نبوت است و در ادامه همین تکه از آیه گزینش شده توسط شما نیز می گوید:(اى مردم ما زبان پرندگان را تعليم يافته‏ايم) که همه این دانشها از طریق وحی و نبوت صورت گرفته است و مقصود آیات را روشن می سازد. و اما استناد به آیات پنجم و ششم سوره مریم نیز بیهوده است، زیرا حضرت یحیی علیه السلام از آل یعقوب مال ارث نمی برد، اموال آنان را اولاد و خویشاوندانشان ارث برده بودند. پدر حضرت یحیی یعنی حضرت زکریا نیز اموال آنچنانی نداشته است که بخواهد دعا کند خداوندا به من وارثی عطا فرما که مالم بی ارث نماند!! زیرا وی نجاری زاهد بود که مالی نیندوخته بود، علاوه بر این ارث بردن مال، امری معمول و متعارف است و مدح او نبوده و امتیازی به شمار نمی رود، بنابراین در این آیه نیز ارث نبوت مقصود است نه ارث مال و در ادامه آیات به نبوت حضرت یحیی در همان کودکی و داشتن کتاب آسمانی اشاره شده(مریم/12) که نشان می دهد به او ارث رسیده است. در ضمن آیا جا نداشت که ایشان در دفاع از خودشان به جای موضوع بی اهمیت مادی فدک، خطبه غدیریه را انشاء می نمودند؟! 

در دو کتاب مهم شیعه: فروع کافی و من لایحضره الفقیه آمده که: زن از زمین ارث نمی برد! و اما حضرت ابوبکر نیز در مورد فدک مانند رسول خدا صلی الله علیه وسلم عمل کرد. در تولیت و مدیریت فدک میان حضرت علی و عمویش عباس اختلاف نظر واقع شد و شکایت نزد خلیفه بردند و اما او میان ایشان حکم نکرد و کار را به خودشان واگذاشت تا بین خود اصلاح کنند. اگر فدک مالک حقیقی می داشت که از تصرف غیر در آن ناراضی می بود، طبعاً دادن منافع آن به سایرین جایز نبود و هرگز حضرت علی سرپرستی و تولیت چنین ملکی را نمی پذیرفت و به هیچ وجه تعاون بر اثم نمی فرمود.

حضرت ابوبکر مدعی نشد که فدک مال اوست و از آن استفاده شخصی نکرد، بلکه گفت ترکه رسوال الله صدقه ای است برای مستحقین، مانند زمینهای خالصه که متعلق به شخص زمامدار و ملک او نیست، بلکه باید با نظارت او صرف مصالح امت شود. حضرت علی وقتی خلیفه شد فدک را تقسیم نکرد و مصرفی که داشت تغییر نداد و آنرا به ملکیت ورثه حضرت زهرا عليه السلام در نیاورد، در حالی که واجب بود در زمان بسط ید، مال را به صاحب مال یا وراث او رد کند. همچنین نمی توان گفت که هبه بوده و این هبه در مرض موت رسول خدا بوده است، زیرا شان پیامبر صلی الله علیه وسلم اجل از آن است که در روزهای آخر عمر، برای وارثی بیش از سهمش وصیت کند و خلاف نیست که هبه غیر مقبوضه با وفات واهب، باطل و بلا اثر می شود. اما اگر بگوئیم که این هبه قبلاً صورت گرفته، در این صورت باید در ید حضرت فاطمه قرار می داشت و دیگران هم از آن مطلع می بودند! و اما مراجع رافضی بحثی طولانی را مطرح می کنند که فدک ارثی مالی بوده.

سئوال: ما می دانیم که نیمی از منافع سالیانه فدک از طریق شمعون رییس یهودی فدک در قبال تامین امنیت منطقه به پیامبر صلی الله علیه و سلم واگذار شده است. خوب زن انسان از آدم ارث می برد، به خصوص اگر نمائات و درختها و ثمره و.. باشد، چرا زنان پیامبر در این مورد هیچگونه ادعایی نمی کنند؟ ما می دانیم طبق نص صریح قرآن کریم زنان پیامبرصلی الله علیه وسلم حق نداشته اند پس از ایشان با مردی ازدواج کنند. اکنون سرنوشت تامین معاش آنها پس از پیامبر چه می شده؟ اگر از فدک ارث نمی برده اند و چرا ارث نمی برده اند؟
و اما کل ماجرای فدک: وقتي سپاه اسلام، يهوديان خيبر و ساير نقاط را شكست مي دهد پيامبر اكرم سفيري به نام محيط را نزد روساي فدك مي فرستد. يوشع بن نون، رياست منطقه را به عهده داشته و فردي صلح طلب بوده او به پيامبر صلی الله علیه وسلم تعهد مي دهد كه هر سال، نيمي از محصول فدك را به پيامبر بدهد و بعد از اين در زير پرچم اسلام زندگي كند و بر ضد مسلمانان، دست به توطئه نزند و حكومت امنيت منطقه را تامين نمايد. ( از كتاب روشن تر از خورشيد آبي تر از دریا – زندگي رسول اكرم. نوشته مظفر سربازي – شركت توسعه كتابخانه هاي ايران – 1383 )
پس بر خلاف ذهنيت اشتباه و بيمار روحاني شيعه، ملكيت فدك، در زمان رحلت نبي‌اكرم، تماماً متعلق به يهوديان بوده و فقط، نيمي از محصول به صورت ساليانه در اختيار پيامبر قرار مي‌گرفته است. و ملكيت فدك متعلق به كسي نبوده كه بخواهد غصب شود!!! پيامبر اكرم صلی الله علیه وسلم، اين محصول را بين فقراء از جمله خاندان دخترش فاطمه تقسيم مي كرده. احتمالاً خانواده حضرت علی نيز در اين وظيفه(يعني توليت اين كار) نقش اصلي را داشته اند. حضرت ابوبكر و حضرت عمر نيز دقيقاً همين روش را دنبال مي كنند. به محض خلافت حضرت ابوبكر، شورش گسترده رده واقع مي شود و همانگونه كه در متن تعهد فوق مي بينيم: حكومت، وظيفه حفظ امنيت منطقه فدك و ساير مناطق را عهده دار بوده(مانند پيامبر) و در ازاي دريافت نيمي از محصول، بايد امنيت را حفظ مي كرده است. ولي تمامي قبايل از دادن زكات خودداري مي كنند و حكومت مجبور مي‌شود عوايد فدك را هزينه تجهيز سپاه براي دفع شورش رده كند (يعني براي نجات ديني كه پدر همين دختر – یعنی حضرت فاطمه – آنهمه براي آن رنج و سختي کشیده بود ) 

ام كلثوم همسر حضرت عمر(و دختر حضرت علی) در زمان خلافت عمر هديه ای را براي همسر پادشاه روم می فرستد و همسر پادشاه روم نيز در مقابل، گردنبندي قيمتي براي او به پيك مسلمين مي‌دهد. حضرت عمر مسلمانها را در مسجد جمع مي كند و مي پرسد: اين گردنبند را چه كار كنم؟ مسلمين مي گويند: اشكالي ندارد و اين متعلق به ام كلثوم است. حضرت عمر اندكي فكر مي كند آنگاه مي گويد: نه! اگر قدرت مسلمين نبود و اگر پيك مسلمانها نبود ام‌كلثوم، هيچگاه چنين هديه اي را دريافت نمي كرد. و گردن بند را به بيت المال مي فرستد. سئوال من از آخوندهاي صفوی اين است: اگر نبود قدرت سپاه اسلام و اگر پيامبر اكرم صلی الله علیه وسلم در مكه مانده بودند، آيا يوشع بن نون از مدينه به مكه مي آمد و فدك را به حضرت محمد مي داد؟! آيا حضرت فاطمه در قبال دريافت نيمي از محصول فدك مي توانستند به تعهدات پيامبر، عمل كرده و امنيت منطقه را حفظ كنند؟ و آيا ديگر خوردن چنين مالي حلال بود؟ اكنون بايد براي ما مشخص كنيد پيامبر اكرم، عوايد فدك را در زمان حياتشان به حضرت فاطمه، هبه كرد(يعني بخشيد) و يا اين عوايد به صورت ارث به حضرت فاطمه رسيد. اگر هبه بوده چرا هيچيك از مردم مدينه از اين موضوع مهم، خبري نداشته‌اند؟! زيرا فدك، ارزش مالي بالايي داشته است. اين موضوع از آنجا معلوم مي شود كه به جز يك نفر، كسي حاضر نمي شود به نفع حضرت فاطمه در اين خصوص، شهادت دهد.

سئوال دوم: اگر هبه بوده چرا پيامبر اكرم صلی الله علیه وسلم، جانب انصاف و عدالت را رعايت ننموده (البته بنا به اعتقاد شما) و به 9 همسر ديگر خود، چيزی نمي بخشند. با توجه به اين نكته كه زن، فقط از يك هشتم ابنيه و درختها (و نه زمين) ارث مي برد. تكليف تامين زندگي آتي همسران پيامبر چه مي‌شده؟ زيرا طبق نص صريح قرآن، آنها حق نداشته‌اند پس از رحلت نبي اكرم، ازدواج كنند پس به طريق اولي، واجب تر بوده كه به آنها چيزي بخشيده شود و نه به حضرت فاطمه كه همسري كاري و دلير داشته‌اند. و اين فرض، وقتي قوت مي گيرد كه بنا به نص صريح قرآن، مردها در صورتي مي‌توانند با بيش از يك زن ازدواج كنند كه بين آنها عدالت را رعايت كنند! پس كو عدالت نبي اكرم؟(البته طبق عقيده منحط و خرافي شيعه و گرنه نبي اكرم مجسمه عدل بوده اند) اگر ارث بوده چرا حتي يك نفر از همسران پيامبر صلی الله علیه وسلم در اين خصوص، ادعايي نمي كند؟ و همچنين چرا كسی از اين موضوع با خبر نبوده تا براي شهادت حاضر شود؟ پيامبر در برخي موارد ديگر نيز با بقيه تفاوت داشته اند، مثلا همسران ايشان نمی توانسته اند پس از رحلت ايشان با كسي ازدواج كنند. يا ايشان از يك تاريخ معين به بعد حق ازدواج نداشته اند يا صدقه بر ايشان حرام بوده است و... چرا وقتي 2 سال بعد حضرت عمر، فدك را به حضرت علي پس داد بين حضرت علي و عباس، عموي پيامبر بر سر(احتمالا توليت آن) دعوي مي‌شود و وقتي آن دو نفر، دعوي را به حضرت عمر، ارجاع مي دهند حضرت عمر، مي گويند اين ديگر به من مربوط نيست، خود دانيد! پس، موضوع، همچنان لاينحل باقي مي ماند؟ براستی چرا حضرت علي، در زمان خلافت خودشان، فدك را تصرف نكردند؟ (البته پاسخهاي جدلی و كلامي در اين خصوص بی فايده است)


به احتمال فراوان، اين نيم محصول فدك، وقف نبی اكرم بوده كه حضرت علي توليت آنرا به عهده داشته و عوايد آن به مصرف فقرا مي رسيده. حضرت ابوبكر نيز مالكيت را تصرف نمي‌كند بلكه عوايد آنرا براي تجهيز سپاه در سركوب شورش رده تصرف می كند و حضرت عمر نيز توليت آنرا دو سال بعد پس مي دهد. امام صادق نيز مي فرمايد: علماء وارثان انبياء هستند و... اين يعني اينكه پيامبران علم و دانش و ايمان و... از خود به ارث مي گذارند نه مال و منال! در آيات قرآن، مي خوانيم كه خدا به نبي اكرم صلی الله علیه وسلم مي فرمايد: اي پيامبر به مردم بگو من مزد و اجر رسالت از شما نمي خواهم. چگونه ممكن است خداوند به پيامبر، فرمان تصرف فدك را به نفع تنها دخترش، داده باشد؟ آيا در اين صورت، رسالت ايشان، زير سئوال نمي‌رود(و بعد هم، فرمان موروثي كردن خلافت در خاندان همين دختر از جانب خدا و الزام مردم به اطاعت از آن! چه مزدی بهتر از قدرت و حكومت و تصرف منطقه مرغوب و حاصلخيز فدك؟) 

براستی اگر قدرت اسلام و مسلمانان و مقام نبوت ايشان نبود آن يهودی، به مكه مي آمد و فدك را به ايشان می داد؟ مساله دلخوري حضرت فاطمه با حضرت ابوبكر حتي اگر صحت هم داشته باشد نمي‌تواند دليل محكمي در رد و تخطئه كسي باشد، به اين سخن ام سلمه خطاب به عايشه دقت كنيد: ستون دين اگر شكست با زنان برپا نشود و پراكندگي اگر در دين حاصل شد با زنان به جمعيت مبدل نگردد. در آيه صريح قرآن نيز خطاب به پيامبر اكرم(ص) كه هم مرد بوده اند و هم پيامبر و هم سن بالايي داشته اند مي فرمايد: بگو من نيز بشري مانند شما هستم( با اين تفاوت) كه به من وحي مي شود. چرا بايد در خصوص قضاوت و تحليل دختري 18 ساله(اگر به فرض محال چنين افسانه هاي وجود داشته باشد) اين همه هياهو براه بيندازيم؟!!
براستی مگر در آيه قرآن نيامده وقتي قرض مي دهيد نوشته کتبي يا شاهد بگيريد؟!! چرا در اين مورد به اين مهمي نه نوشته کتبي وجود داشته و نه شاهدی؟! اگر حضرت ابوبکر به صرف اينکه فاطمه دختر پيامبر است سخن او را قبول مي کرد از فردا مجبور بود سخن ساير مسلمانها را نيز در هر زمينه اي قبول کند و بدين ترتيب رشته امور از دست او مي‌رفت و بلوا و بي نظمي در جامعه حادث مي شد، در تاييد اين سخن بايد گفت وقتي حضرت عمر در زمان خلافتش، توليت فدک را پس مي دهد، باز بر سر آن بين حضرت علي و عباس اختلاف مي‌شود، يعني اگر ابوبکر هم پس مي داد غائله خاتمه پيدا نمي‌کرد. و اگر ابوبکر خلاف قاعده عمل مي کرد از فرداي آنروز هر کس براي هر چيزي ادعايي داشت.(با عنايت به اين نکته که در آنزمان، دفاتر ثبت اسناد رسمي نيز وجود نداشته است!)
وقتی پيامبر اکرم ديدند که فاطمه پرده ای را جلوی اتاق خویش آويزان کرده از این عمل بیزاری جستند، يعني اينکه پيامبرصلی الله علیه وسلم از اينکه فاطمه آرام آرام آلوده دنيا شود نگران بودند، چرا بايد ابوبکر نگران چنين چيزي نباشد؟ دقت کنيد نگاهی که شیعیان به حضرت ابوبکر دارند با نگاه اهل سنت کاملا متفاوت است، حضرت ابوبکر در نظر اهل سنت مقامی بسیار والا دارد، برای همين از شما خواهش مي كنم، پاسخها را از اين ديد نيز نگاه کنيد. با عنايت به اینکه پيامبر اكرم صلی الله علیه وسلم در طول 23 سال رسالت خود كوچكترين كاري كه نبوت ايشان را زير سئوال ببرد نكردند، آيا امكان دارد فدك (يعني چندين روستاي حاصلخيز و آباد) را براي خودشان برداشته و سپس آنرا فقط به دخترشان بدهند؟( يا خلافت را به علي بدهند؟ و... ) ما بايد متوجه اين نكته باشيم كه موضع حاكم و رفتار او در موقعيت حكومت با رفتار ساير مردم بسيار متفاوت است، درست به همين دليل است كه در تاريخ مي خوانيم: از حضرت ابوبكر هفتصد درهم مانده بود(پس از رحلت او) حضرت عمر دستور داد تا آن را به بيت المال بردند و به وارثان نداد.(تاريخ گزيده حمدالله مستوفي)حضرت علي در خصوص فدك فرموده اند: اني لاستحيی من الله ان ارد شيئاً منع منه ابوبكر و امضاه عمر(ابن ابي الحديد ج 16 ص252) من از خدايم شرم می كنم چيزي را كه ابوبكر آنرا منع كرد و عمر بر آن صحه گذاشت.(به همين دليل حضرت علي در زمان خلافتشان فدك را تصرف نمی كنند)

البته روحانيون رافضی در ذهن شيعيان اينگونه القاء كرده اند كه ملكيت زمين فدك متعلق به نبی اكرم صلی الله علیه وسلم بوده و ايشان آنرا به حضرت فاطمه داده اند، ولي بر خلاف ذهنيت اشتباه و بيمار روحاني شيعه، ملكيت فدك، در زمان رحلت نبي‌اكرم، تماماً متعلق به يهوديان بوده و فقط، نيمی از محصول به صورت ساليانه در اختيار پيامبر قرار مي‌گرفته است. و ملكيت فدك متعلق به كسی نبوده كه بخواهد غصب شود! ضمن اينكه:(فاطمه گرچه حق استفاده از عين و نمائات آن را داشته نمي‌تواند حق مالكيت آنرا محفوظ دارد.)(تشيع در مسير تاريخ، دكتر سيد حسين محمد جعفری دفتر نشر فرهنگ اسلامي ص82)
پيامبر اكرم، اين محصول را بين فقراء از جمله خاندان دخترش فاطمه تقسيم مي‌كرده. احتمالاً خانواده حضرت علي نيز در اين وظيفه (يعني توليت اين كار) نقش اصلی را داشته اند. حضرت ابوبكر و حضرت عمر نيز دقيقاً همين روش را دنبال مي كنند.
علمای شيعه مي‌گويند حضرت فاطمه مانند بقيه از پدرش ارث مي برد، ولی در اصول كافي باب صفه العلم حديثي آمده به اين عنوان: همانا پيامبران درهم و دينار ارث ننهادند.

به عنوان آخرين سئوال: يوشع ابن نون با در نظر گرفتن كدام يك از عناوين نبي‌اكرم نيمي از عوايد فدك را به ايشان اعطاء كردند؟ پاسخ از سه حالت خارج نيست:
الف: تنها به خاطر خود شخص پيامبر(یعنی خود شخص محمدبن عبدالله): كه اشتباه بودن اين پاسخ اصلا نيازي به توضيح ندارد.
ب: به خاطر پيامبر بودن ايشان: اين پاسخ نيز اشتباه است زيرا اگر يوشع بن نون، پيامبري ايشان را قبول داشت كه بايد مسلمان مي شد و نيازي به باج دادن نبود.
ج: به خاطر جايگاه حكومتي نبي اكرم صلی الله علیه وسلم و قدرت اسلام و سپاه اسلام.(دقت كنيد: وقتي سپاه اسلام، يهوديان خيبر و ساير نقاط را شكست مي‌دهد پيامبر اكرم، سفيري به نام محيط را نزد رؤساي فدك مي فرستد... و يكي از مواد مصالحه نيز تامين حفظ امينت منطقه توسط سپاه اسلام بوده و... ) اين پاسخ كاملا منطقي و درست و منطبق با تمامي قرائن تاريخي و عقلي است. و نتيجه اي كه از اين پاسخ گرفته مي‌شود اين است كه اين عوايد متعلق به حكومت و عموم جامعه اسلامي بوده است.
نكته: در اينجا توجه خوانندگان را به نكته‌اي بسيار مهم جلب مي كنم. عربها، بسياري از وقايع شاخص و مهم را به صورت شعر و ضرب المثل در مي آورده اند(حتی جریان افک به حضرت عایشه را) و در اين زمينه هيچگونه خفقان يا تحريفي در تاريخ وجود نداشته و تمامي موارد ثبت شده است. براي من به عنون يك محقق بسيار جاي تعجب است كه مثلا عده ای بياييند خلافت را بر خلاف دستور خدا و پيامبر او غصب كرده و بيعت 120 هزار نفر را در غدير خم زير پا بگذارند، بعد هم بيايند به قول شما فدك را از تنها دختر بازمانده پيامبر غصب كنند و به صورت او سیلی زده و باعث سقط جنین و شهادت او شوند با اينهمه در خصوص اين اتفاقات بسيار مهم نه ضرب المثلي ساخته شود و نه شعري سروده!( البته توسط مردم همان زمان نه زمانهاي بعدي كه تحت دروغها و تعصبات فرقه اي اشعاري سروده اند)
خداوند در سوره حشر آیه7 فرموده: آنچه خدا(بصورت فیء از زمین و اموال) اهل این قریه ها، عائد رسول خویش گرداند، از آن خداست و از آن پیامبر و از آن خویشاوندان(وی) و یتیمان و مساکین و در راه ماندگان است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد.
شیخ شرف الدین عالم شیعی نام 250 نفر را ذکر کرده که موافق با علی و مخالف با ابوبکر بوده اند، چرا یکی از ایشان برای شهادت در مورد فدک حاضر نشده است؟!! در صورت صحت این موضوع، پس آیا حضرت علی می خواست با چنین طرفداران شجاعی، شورش اهل رده را سرکوب کند؟!! و 3 امپراطوری را فتح کند و حکومت را اداره کند؟!

غضب فاطمه نسبت به ابوبکر

نویسنده: علی حسین امیری
متاسفانه مدعیان تشیع هر روز به ریسمانی پوسیده چنگ می زنند تا بلکه بتوانند عقاید اهل سنت را زیر سوال ببرند. جناب قزوینی در شبکه ولایت(مورخ 21 اسفندماه 1392) می گفت: اینجانب در مجلس مناظره ای به راحتی مچ یكی از علمای معروف اهل سنت را گرفتم و حدیث زیر را از كتاب صحیح بخاری به او نشان دادم :خدا از غضب فاطمه غضبناك می شود. و بعد حدیث: فاطمه از ابوبكر غضبناك بود. و نتیجه گرفتم كه خدا از ابوبكر خشمگین است و آن عالم نتوانست پاسخ مرا بدهد و با خشم رفت!!!

آری متاسفانه جناب قزوینی و شاگردانش در خواب و اوهام عمیقی به سر می برند و به این سادگی ها بیدار نمی شوند و با اینکه جواب شبهات ایشان بطور مفصل داده می شود ولی باز بر همان عقاید پوچ قبلی پافشاری دارند و هر روز شبهه ای مضحک را به نمایش می گذارند و اینگونه خود را بیشتر نزد جهانیان رسوا می کنند و البته این باعث خرسندی ماست که دشمنان اتحاد اسلامی اینگونه نادان هستند.
و اما جواب به این شبهه:
1- به فرض قبول تمامی ادعاهای شما باید گفت که اینها دلیل حقانیت شیعه نمی شود زیرا پایه و اساس تشیع یعنی اعتقاد به خلافت منصوص و بلافصل حضرت علی که علمای شیعه می بایست آنرا از صریح کتاب و سنت اثبات کنند نه از دعوای این و آن.
2- ما از مدعیان تشیع می پرسیم آیا حضرت فاطمه هیچگاه از همسرش حضرت علی خشمگین نمی شده است؟؟ آیا ایشان هیچگاه از فرزندانش یعنی حسن و حسین خشمگین نمی شده است؟؟ آیا این فرزندان خردسال هیچگاه شیطنتی نداشته اند و همیشه در گوشه ای ساکت و بی حرکت نشسته بودند؟!!! پس آیا خداوند از حضرت علی و حسن و حسین نیز خشمگین می شده است؟!! در قضیه فدک، حضرت فاطمه از حضرت علی خشمگین می شود و عالم طراز اول شیعی یعنی جناب مجلسی روایت آنرا نقل کرده است که حضرت فاطمه به حضرت علی می گوید : پسر ابوطالب تا کی مانند جنین دست به زانو نشسته ای؟ . . . آن روز زبون شدی که از مرتبه بالا به دون شدی؟ دیروز شیران را درهم شکستی چرا امروز در به روی خود بستی؟ . . . ( بحار الانوار ج 43 ص 148 )

3- پیامبر اولی العزم یعنی حضرت موسی علیه السلام از هارون خشمگین می شود و حتی سر او را می گیرد و به سمت خود می کشد.(سوره اعراف آیه150) پس آیا در اینجا نیز خداوند فورا از خشم موسی خشمگین شده است؟!!
4- آیات ابتدای سوره عبس در مورد خشمگین شدن نبی اکرم صلی الله علیه وسلم ازابن ام مکتوم است، پس آیا خداوند در اینجا نیز از ابن ام مکتوم نابینا خشمگین شده و یا بالعکس پیامبرصلی الله علیه وسلم را مورد توبیخ قرار داده است؟!! البته شیعه اینرا در مورد پیامبر نمی داند ولی از آیات بعدی که درباره هدایت افراد است و خطاب سخن نیز با پیامبر اسلام می باشد که هادی آن افراد بوده است، مشخص می شود که منظور از عبس و تولی همان نبی اکرم صلی الله علیه وسلم است:
- وَمَا يُدْرِ‌يكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّىٰ ﴿٣﴾ و تو چه دانى شاید او به پاكى گراید.
- وَمَا عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكَّىٰ) با آنكه اگر پاك نگردد بر تو [مسؤولیتى] نیست.
- فَأَنتَ عَنْهُ تَلَهَّىٰ ) تو از او به دیگران مى‏پردازى.
- كَلَّا إِنَّهَا تَذْكِرَ‌ةٌ ﴿١١﴾ فَمَن شَاءَ ذَكَرَ‌هُ ﴿١٢﴾) زنهار [چنین مكن] این [آیات] پندى است. تا هر كه خواهد از آن پند گیرد

5- در قرآن كریم خداوند می فرماید: وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى‏ فَقاتِلُوا الَّتی‏ تَبْغی حَتَّى تَفی‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَینَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطینَ.(الحجرات: 9) «و اگر دو گروه از مؤمنان با یكدیگر به جنگ برخاستند، میانشان آشتى افكنید. و اگر یك گروه بر دیگرى تعدى كرد، با آن كه تعدى كرده است بجنگید تا به فرمان خدا باز گردد. پس اگر بازگشت، میانشان صلحى عادلانه برقرار كنید و عدالت ورزید كه خدا عادلان را دوست دارد».

خوب در اینجا خدا می فرماید هر دو طرف، مومن و مسلمان هستند ( و اصلا بحث در این نیست كه چه كسی حق است بلكه بحث بر سر لزوم دوری از تفرقه و اختلاف است ) و نمی فرماید از خشم یك گروه خدا خشمگین می شود!! یعنی امكان دارد یكی بر حق باشد و دیگری در اشتباه یا اینكه حتی هر دو طرف در اشتباه باشند . بله اگر یك طرف پس از تبیین حق زیر بار نظر اكثریت مسلمانها نرفت و باز به لجاجت خود ادامه داد خدا از او خشمگین خواهد شد. جالب اینجاست كه اگر ما ادعا و سخنان شیعه را قبول كنیم، در این مورد خاص این حضرت فاطمه هستند كه مورد خشم خداوند قرار می گیرد، زیرا دست رد بر سینه دو شیخ و پیرمرد بزرگوار و با سابقه در اسلام می زند (ابوبكر و عمر) و آنها را به خانه اش راه نمی دهد و وقتی وارد می شوند صورتش را به آن سو می كند و جواب سلام نمی دهد و.....

6- تنها راه رهایی از این تناقض این است که بگوییم هر جا خشم فاطمه (و یا هر مومن دیگری) بر حق و مطابق با مصلحت جامعه اسلامی باشد آنگاه بطور حتم چنین خشمی باعث خشم خداوند نیز خواهد شد و این امری منطقی است. یعنی اصولا اگر خشم و عصبانیت كسی، جنبه شخصی داشته باشد، خداوند با آن عظمتش محال است به خاطر چنین موارد بی اهمیتی عصبانی شود، بلكه خداوند وقتی از خشم كسی خشمگین می شود كه خشم آن شخص به خاطر مصالح جامعه و مردم بوده باشد و نه به خاطر شخص خودش! و هرگاه مومنین از روی طبیعت و غرایز بشری خود خشمگین شوند هیچگاه چنین خشمی باعث خشم خداوند نمی شود و البته چون شیعیان برای حضرت فاطمه قائل به عصمت هستند بنابراین چنین چیزی را به هیچ عنوان به ذهن خود راه نمی دهند و ایشان را معصوم دانسته و هر گونه خشم و خرسندی ایشان را عین خشم و خرسندی خداوند می دانند و اصلا معصومین را ما ینطق عن الهوی دانسته و سخن و افعال ایشان را نمادی از سخن و افعال خداوند می دانند. خوب بطور حتم چنین عقیده ای مد نظر اهل سنت نیست و بنابراین استناد به احادیث خشم فاطمه و نتیجه گیریهای شیعه از آنها نزد اهل سنت بی معناست.

داستان خشم و غضب فاطمه مربوط به قضیه فدک است و اهل سنت در این موضوع حق را به ابابکر می دهند و البته پاسخ به شبهات فدک در مقالات دیگر بطور کامل داده شده است.(مراجعه شود) بنابراین خشم و غضب حضرت فاطمه در اینجا دلیل بر خشم و غضب الهی نمیشود. اهل سنت نه فاطمه را معصوم می دانند و نه ابابکر را و همیشه مسائل و اختلافات را به کتاب و سنت و عقل ارجاع می دهند نه اینکه بگویند چون فاطمه معصوم است بنابراین همیشه و در همه جا خشم وی بر حق و صحیح است. در قضیه فدک حتی چنانچه ادعای شیعیان صحیح هم بود باز غضب فاطمه صحیح نبود، چون خلیفه مسلمین قصد داشت منافع آنرا جهت سپاه اسلام و کمک به سرکوب شورش اهل رده بکار ببرد و در یک کلام ابابکر قصد دفاع از دینی را داشته که پدر ایشان مبلغ آن بوده و این نمی بایست موجب ناراحتی ایشان شود بلکه بالعکس فاطمه می بایست خوشحال باشد که خلیفه وقت به فکر اسلام و مسلمین است و بطور حتم در چنین مشاجراتی خداوند حق را به کسی می دهد که حامی اسلام و جامعه اسلامی است نه کسی که به فکر منافع شخصی خود باشد. از همه اینها گذشته ادعای شیعه مبنی بر ارث فدک صحیح نیست و این وضع را بدتر می کند و پاسخ به ادعای فدک را قبلا بطور مفصل داده ام. پس استناد مراجع شیعه به خشم فاطمه علیه ابابکر بی مورد است، چون ایشان برای ائمه خویش عصمت تراشیده اند و انتظار دارند که در مناظرات و استنادات خویش، اهل سنت نیز همگام و هم عقیده با ایشان باشند و همان برداشتهای ایشان را از قضایا و احادیث داشته باشند، در صورتیکه اینگونه نیست و اهل سنت روش و عقیده خودشان را دارند.

مومنین باید هوشیارباشندکه ازتلقین نا امیدی شیطان فریب نخورند


dagmanzarasi

نویسنده: هارون یحیی 
شیطان سعی می کند برای آنان که او را به عنوان دوست بر می گزینند احساس ناامنی، یاس از آینده و بد بین بودن به حوادث (پیرامون) را تحمیل کند. در واقع شیطان نمی خواهد انسان ها صاحب ایمان، مطیع خداوند، تسلیم قضا و قدر شوند واو همچنین نمی پسندد که انسان ها با تکیه بر خداوند، خوش بین و سرشاراز شور و اشتیاق باشند. چون این خصایص نیکو نه تنها باعث خشنودی پروردگار، بلکه موجب نزدیکی انسان به او می شود. اگر شخصی می خواهد بر طبق ارزش های اخلاقی دین، زندگی کند بی شک این رفتارهای نیکوبرای او لازم و ضروری هستند. شیطان دوست ندارد که بندگان خداوند به او نزدیکتر گشته و با شور و شوق قاطعانه بر طبق دین الهی زندگی کنند. از این رو است که شیطان می خواهد احساس خستگی و بدبینی را با ترغیب ناامیدی بر مومنین القا کند.
یکی از از چیزهای که شیطان می خواهد اهل ایمان آن را انجام دهند ولی نمی تواند، این است که به هنگام مواجه شدن با شرایط نامطلوب دچار یاس و ناامیدی شوند. براستی شیطان که هیچ قدرت و نفوذی بر مومنین صادق ندارد، نمی تواند آنان را جانب خود بکشد و دلیل آن این است که این گروه که به واسطه ی ایمان شان از دستورات واندرزهای پروردگار پیروی می کنند. خوش بین وامید وار بودن فرمانی است که خداوندگار صراحتاً آن را در قرآن شریف آشکار می کند. بنایراین هیچ سوالی وجود ندارد که اهل ایمان در این مورد رفتار دیگری را از خود نشان دهند.چون که خداوند در سوره یوسف برای مومنین چنین می فرمایید: « از رحمت خداوندی ناامید نشوید (چون ) هیچ کس جز کافران از رحمت پروردگار ناامید نمی شوند» (87). از این جهت اهل ایمان شدیداً از چنین حالت های ذهنی خوداری می کنند.
بدبینی  درآیات دیگر هم محکوم شده و قرآن این خصیصه ی منفی را ویژگی انکار کنندگان می دانند. خداوند در 
خطاب به انسان ها می گوید: « انسان از دعای نیک خسته نمی شود و آنگاه که به او آسیبی می رسد، مایوس گشته و امید خود را از دست می دهد. و اگر از جانب خود رحمتى را پس از زيانى كه به او رسيده است، بچشانيم بی شک خواهد گفت من سزاوار آن هستم و گمان نمی کنم كه رستاخيز برپا شود و اگر هم به سوى پروردگارم بازگردانيده شو مسلماً  نزد او برايم خوبى خواهد بود پس بدون شك كسانى را كه كفران كرده‏اند به آنچه انجام داده‏اند آگاه خواهيم كرد و مسلماً عذابى سخت به آنان خواهيم چشانيد.» (49-50) در سوره ی عنکبوت خداوند چنین می فرماید: « آنان آیات و دیدار با خداوند را انکار می کنند، از رحمت من ناامید هستند برای چنین افرادی عذابی دردناک در پیش می باشد.» (23 )
آنان عده از انسان ها که امید خود را از دست داده و طغیان می کنند در واقع گرفتار دام شیطان شده و از دستوراتش پیروی می کنند. اما مومنین که همیشه خوش بین هستند، با امید به آینده نگاه می کنند تا رضایت خداوند را کسب واز امتیازهای جهان آخرت برخوردار شوند؛این گروه همچنین در این دنیا به خاطر رحمت خداوندی زندگی شاد و سالمی را دارند. اهل ایمان در هر شرایطی خوش بین هستند ومحکم به خداوند و دوستان نزدیکش چسبیده اند از این رو است که شیطان قادر به فریب دادن و نا امید کردن آنها نیست. مومنین که به مسا ئل دیگرقرآنی اهمیت می دهند، به امید وار بودن و نا امید نشدن توجه زیادی می کنند زیرا این مورد یکی از مساله های مهم قرآن است که جوهره ی ارزش های اخلاقی دین را شکل می دهد
 بُعد دیگر این موضوع این است که شیطان نمی خواهد هیچ شخصی بر طبق دین خدا زندگی کند. ولی در عوض اوبرای انسان ها خواستار سبک زندگی غیر مذهبی می باشد که بدبینی جزئی از آن مدل زندگی است. در بعضی جوامع بدبینی به معنای واقعی کلمه به فلسفه ی زندگی تبدیل شده است. آن دسته از افراد که تحت نفوذ و سیطره ی شیطان هستند از آهنگ ها، فیلم ها و نوشت هایی که درون مایه ی آنها یاس و بد بینی است لذت می برند.
denizmanzarasi
با همه ی این اوصاف، بدبینی با نیروی تصمیم گیری سالم، عقل و منطق انسان نا سازگار می باشد. بدبینی که یک اختلال روانی است، به سلامت فیزیکی و روانی انسان صدمه می زند. این آشفتگی روانی بسته به شدت آن حتی می تواند منجر به خود کشی شود. صد البته هیچ کس از افرادی (که از شیطان پیروی می کند) انتظار زندگی، طبق ارزش های اخلاقی قرآن را ندارد. و(دوری این گروه از انسان ها از آموزه های دین خداوندی) اهداف شیطان را به خوبی برآورده می کند چون شیطان با ناامیدن کردن از جهان آخرت بندگان خداوند را از ارزش های اخلاقی مذهب منحرف می کند تا از این طریق انسان ها بی دین را به همراه خود دچار عذاب ابدی کند؛ به راستی که این از بزرگترین اهداف شیطان در طول تاریخ بوده است.