راه دوســـتی به هدف برطرف سازی شک، شبه و افکار منفی از اذهان و ایجاد ارتباط سالم در میان جامعه و خانواده راه اندازی شده است و در راستای محبت و دوستی قدم بر می دارد....................
جـسـتـجـو درسـایت

آیا خطبه شقشقیه واقعا سخن حضرت علی است ؟

جواب از گروپ مکتب قرآن: به نظر ما از جمله اخبار جعلی و کذبی که در نهج البلاغه وجود دارد و به دروغ به حضرت علی
نسبت داده شده است خطبه ی شقشقیه می باشد. خطبه ی مزبور حدود 200 سال بعد از شهادت حضرت علی برای نخستین بار توسط ابوجعفر احمد بن محمّد خالد برقی (متوفی 274) در کتاب « المحاسن و الادب » نقل شده است که از نظر سند فاقد اعتباراست، زیرا؛ در« معانی الاخبار » شیخ صدوق صفحه ی 390 دو سند برای خطبه ی مذکور ذکر شده که هر دو به « عکرمه » می رسد و او به اعتراف محدّثان شیعی دروغگو و نردباز، بوده است همچنین علامه ممقانی در « تنقیح المقال فی احوال الرجال» ج 2 ص 262 از قول علاّمه حلّی و شیخ کلینی و سید بن طاووس درباره ی عکرمه سخنانی مبنی بر منحرف بودن او نقل کرده است.

و امّا از نظر متن، اساتید و دانشمندان اهل سنّت معتقدند که خطبه ی مذکور با قرآن مغایرت دارد، زیرا ابوبکر و عمر و عثمان ـ سلام الله علیهم اجمعین ـ از سابقین اوّلین مهاجرین، و ممدوح خداوند می باشند. در حالی که گوینده ی خطبه ی شقشقیه از آن بزرگواران – به خلاف قرآن – بدگویی کرده است. بنابراین سخن حضرت علی نبوده و نیست. به علاوه می فرمایند این سخنان واقعاً شقشقه است، ولی گفتار و بیانات انسان کامل و دانشمند کم نظیری مانند حضرت علی پاک و مبرّا است از اینکه شقشقه باشد توضیح این که:

درآخرخطبه،گوینده ی آن گفته است:« تلکَ شِقشِقَهٌ هَدَرَت ثُمَّ قَرَّت»یعنی:خطبه ی مورد بحث شقشقه ای بود و آرام گرفت. و شقشقه غدّه ای است در گلوی شتر که به هنگام عصبانی شدن همراه با آب و کف دهان از لای پوزه اش آویزان می شود. ذکر عبارت « شقشقه هدرت ثم قرت» برای سخنی که از روی ضعف و ناراحتی و عصبانیت آنچنانی بر زبان کسی جاری گردد، گفته می شود. و انصافاً نسبت دادن گفتار شقشقه مانند به حضرت علی توهین به آن صحابی جلیل القدر است. 

علاوه بر آنچه ذکر شد، به نظر ما خطبه ی مذکور به دلیل اینکه با دیگر خطبه ها و سخنان آن حضرت تناقض و منافات دارد، سخن حضرت علی نمی باشد اینک به ذکر نمونه هایی می پردازیم. 

مورد یکم:«آگاه باش سوگند به خدا که پسر ابی قحافه (ابوبکر) خلافت را مانند پیراهنی پوشید در حالیکه می دانست من برای خلافت مانند قطب وسط آسیا هستم، علوم و معارف از سرچشمه ی فیض من مانند سیل سرازیر می شود، هیچ پرواز کننده ای در فضای علم و دانش به اوج من نمی رسد».

این سخن درباره ی حضرت ابوبکر با مکتوب شماره ی 6 نهج البلاغه منافات دارد، که طبق آن می فرماید : ابوبکر صدیق ـ سلام الله علیه ـ توسط شورای مهاجرین و انصار انتخاب شده و خدا هم از آن انتخاب راضی بوده است. همچنین در این خطبه گوینده خود را مدح کرده است، امّا در ضمن مکتوب 28 نهج البلاغه می خوانیم که حضرت علی به نهی خدا از ستودن خود 28 تصریح کرده و می فرماید: « لو لا نهی الله من تزکیه المرء نفسه لذکر ذاکر فضائل جمه» یعنی: «اگر خدا آدمی را از ستودن نهی نفرموده بود، گوینده فضایل بیشماری را ذکر می کرد». 

مورد دوم: « جامه ی خلافت را رها و پهلو از آن تهی نمودم و در کار خود اندیشه می کردم که آیا بدون دست (نداشتن سپاه و یاور) حمله کرده و یا آنکه بر تاریکی کوری صبرکنم» این سخن نیز با موارد زیر تناقض دارد. 

الف: با نامه شماره ی 6 (که شرح آن گذشت) 

ب: با خطبه ی 37 که در آن می فرماید« فنظرت فی امری فاذا طاعتی قد سبقت بیعتی و اذا المیثاق فی عنقی لغیری» یعنی:« در کار خود نگریستم دیدم اطاعت من از فرمان رسول خدا (ص) بر بیعت من (با ابوبکر) پیشی گرفته و پیمانی برای بیعت با غیر خودم بر گردن دارم.» شارحان نهج البلاغه در شرح این خطبه یادآور شده اند که پیامبر(ص) به حضرت علی سفارش کرده بود که مسلمانان با هر کس به عنوان امیر و خلیفه بیعت کردند تو نیز بیعت کن. 

ج: با خطبه ی 24 که در آن فرموده است:« و لعمری ما علی من قتال من خالف الحق و خابط الغی من ادهان و لا ایهان» یعنی: « بجان خودم سوگند در جنگیدن با کسیکه مخالفت حق کرده و در راه ضلالت و گمراهی قدم نهاده مسامحه و سستی نمی کنم» پس اگر انتخاب ابوبکر صدّیق خلاف حق و هدایت بود می بایست حضرت علی طبق گفته ی خودش با وی بجنگد.

دـ و نیز با خطبه ی 172 آنجا که می فرماید:« الا و انی اقاتل رجلین رجلا ادعی ما لیس له و اخر منع الذی علیه » یعنی:«آگاه باشید من با دو کس می جنگم، یکی آنکه ادعا کند آنچه را که برای او نیست و یکی آنکه رو گرداند از چیزیکه به عهده گرفته است» اگر ابوبکر صدّیق لایق و شایسته مقام خلافت نمی بود، حضرت علی می بایست با او بجنگد. اگر گفته شود امام علی ـ علیه السلام ـ در زمان ابوبکر و عمر و عثمان تقیه کرده و با آنها نجنگیده است، در پاسخ می گوییم: ولی آن حضرت در خطبه ی 32، تقیه را عامل گمنامی و ذلت و خواری می داند، و فرموده است:« قد احملتهم التقیه و شملتهم الذله» یعنی:«تقیه و پنهان شدن ایشان را گمنام کرده و ذلّت و خواری آنان را فرا گرفته است.» و حاشا وکلّا که شیر خدا علی مرتضی با ذلّت و خواری تقیه کرده باشد.

مورد سوم: « دیدم صبر کردن خردمندیست، پس صبر کردم در حالتی که چشمانم را خاشاک و غبار، و گلویم را استخوان گرفته بود، میراث خود را تاراج رفته دیدم». 

کسانیکه این خطبه را از حضرت علی می دانند اصلاً توجه ندارند که مضامین آن توهین به آن حضرت است. زیرا با پذیرفتن این خطبه، باید پذیرفت طبق عقیده ی شیعیان (معاذالله) حضرت علی موضعش در برابر ظلم و ضلالت و گمراهی صبر و تسلیم بود و آن را نشانه ی خردمندی دانسته است. 

به علاوه در این سخن، گوینده خلافت را میراث خود دانسته و آن گونه برایش در عذاب بوده است. در حالیکه در آخر همین خطبه همان مقام و اماراتی را که به خاطر آن معذّب بوده است به بی ارزشترین چیز یعنی به عطسه ی بز ماده تشبیه کرده است و گفته است: « و لا لقیتم دنیاکم هذه ازهد عندی من عفطه عنز» و این به وضوح می رساند که آغاز و پایان خطبه با هم منافات دارد. نا گفته نماند کسانی که مدعی هستند خطبه ی شقشقیه سخن حضرت علی است ـ نعوذ بالله ـ عطسه ی بز ماده را میراث او می دانند و آیا این توهین به مقام شامخ و پاک حضرت علی نیست؟ 

مورد چهارم:« ولی (ابوبکر) چند روزی از عمرش مانده وصیت کرد خلافت را برای عمر، این دو غارتگر خلافت را مانند دو پستان شتر میان خود قسمت نمودند. خلافت را در جای نادرست و ناهموار قرار داد در حالی که عمر سخن تند، و زخم زبان داشت. ملاقات با او رنج آور بود و اشتباه و عذر خواهیش بیشمار بود.» 

این سخنان نیز با بسیاری از خطبه ها و سخنان حضرت علی در نهج البلاغه تناقض دارد؛ از جمله با موارد ذیل که: 

الف: در کلام 134 حضرت عمر را مرجع و یاور و پناه مسلمین می خواند.

ب: در کلام 146 حضرت عمر را قیم امور مسلمین و وسیله ی وحدت مسلمانان خوانده است. 

ج: در کلام 219 درباره ی حضرت ابوبکر می فرماید: کجی را راست نمود و بیماری را معالجه کرد و سنّت را بر پا داشت پاک جامه و کم عیب از دنیا رفت و ... 

د : در حکمت شماره ی 459 درباره ی حضرت عمر می فرماید: بعد از ابوبکر فرمانروا شد و امر خلافت را بر پا داشت و ایستادگی نمود تا آن که دین استوار گشت. 

مورد پنجم: « پس از کشته شدن عثمان هیچ چیزی مرا به صدمه نینداخت مگر اینکه مردم مانند موی گردن کفتار بدورم ریختند و از هر طرف به سوی من هجوم آوردند به طوری که از ازدحام ایشان و بسیاریِ جمعیّت، حسن و حسین زیر دست و پا رفتند و دو طرف جامه و ردای من پاره شد.» 

کسانی که این سخنان را به حضرت علی نسبت می دهند توجه ندارند که: 

اولاً: تشبیه مؤمنان که نزد خدا محترم و گرامی هستند به موی کفتار و تشبیه حضرت علی به گردن کفتار بی احترامی نسبت به مومنان و حضرت علی است. به علاوه گوینده از فرط دروغگویی صحنه ای را ترسیم نموده که در آن مردم دیوانه وار به جای دست دادن با حضرت علی به آرامی ومتانت، از هر طرف به وی هجوم آورده و پیراهن و عبایش را پاره کرده اند؟! 

ثانیاً: به شهادت تاریخ وقتی شورشیان به سرکردگی عبدالله بن سبأ یهودی، خانه ی حضرت عثمان را محاصره کرده بودند. حضرت علی دو فرزند توانا و برومند خود حضرت حسن و حضرت حسین ـ سلام الله علیهما ـ را فرستاد که نگهبان و حافظ حضرت عثمان باشند. اما به مثل مشهور «دروغگو کم حافظه است» زیرا جاعل این سخنان زشت از حضرت حسن و حسین بعد از شهادت حضرت عثمان که جوانانی برومند و توانا بودند بعنوان کودکان خردسالی یاد نموده که غفلت و مشغول بودن پدرشان باعث شد زیر دست و پای بیعت کنندگان قرار گیرند. 

به نظر ما مطالبی که بیان شد برای اهل انصاف و صاحبان عقل سلیم کافی است تا بپذیرند خطبه ی مزبور که با آیات صریح قرآن و سخنان موثق حضرت علی مغایرت دارد، به دروغ به حضرت علی نسبت داده شده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر