خطبه 219 نهج البلاغة
در باره خليفه دوم عمر بن خطاب گفت:
خداوند مملكت فلاني را آبادان سازد و بركت دهد كه كژيها را راست كرد و از او بيماريها درمان يافت، سنّت را بپا داشت و فتنهها را پشت سر انداخت، پاك جامه و كم عيب درگذشت، به خير خلافت رسيد و از شرّش گريخت، از خدا اطاعت ميكرد و بحق از او حساب ميبرد، از ميان مردم رخت بر بست و آنها را در راهها و بحرانها وانهاد كه نه گمگشته در آن ره مييافت و نه ره يافته به يقين ميرسيد. ترجمه بنياد نهج البلاغه
خطبه 134
- عمر براي شركت در جنگ با روميان در سال 15 هجري با امام عليه السّلام مشورت كرد، آن حضرت فرمود:
هرگاه خود به جنگ دشمن روي و با آنان رو به رو گردي و آسيبي بيني، مسلمانان تا دورترين شهرهاي خود، ديگر پناهگاهي ندارند و پس از تو كسي نيست تا بدان رو آورند. مرد دليري را به سوي آنان روانه كن، و جنگ آزمودگان و خيرخواهان را همراه او كوچ ده، اگر خدا پيروزي داد چنان است كه تو دوست داري، و اگر كار ديگري مطرح شد، تو پناه مردمان و مرجع مسلمانان خواهي بود. ترجمه نهج البلاغه دشتی
خطبه 146
به خلیفه دوم
خطاب به عمر بن خطّاب، آنگاه كه با امام علی در باره حضور خود در جنگ با ايرانيان رايزني ميكرد گفت:
تو محور باش و چون قطب آسيا، و جنگجويان عرب را فرماندهي نما و مركزيّت را نگه دار، و ديگران را براي داغي تنور جنگ بفرست، زيرا اگر تو از مركز خلافت دور شوي، رشته ارتباطات با سراسر بلاد عرب قطع شود و موجبات پيمانشكني و توطئه فراهم آيد و كار بدانجا كشد كه نگهداري مركز و حفظ كيان اسلام مهمتر از پيروزي در جنگ به حساب آيد. بيترديد اگر پارسيان فردا تو را بينند، گويند اين ريشه تازيان است، اگر آن را قطع كنيد از جنگ آسوده شويد. آنگاه فشارشان بر تو شدّت يابد و بر نابوديت طمع كنند. ترجمه بنياد نهج البلاغه
خطبه 163
به عثمان
من براي تو پيامآور و سفير مردمم. به خدا سوگند، نميدانم با تو چه گويم، زيرا تو همه چيز را خوب ميداني و مسألهاي نيست كه براي تو ناشناخته باشد و بر هرچه تو را بدان راهنمايي كنم، آگاهي. بيترديد آنچه ما ميدانيم تو هم ميداني. ما به چيزي پيشتر از تو دست نيافتهايم تا تو را از آن خبر دهيم و جلسه سرّي و محرمانهاي نداشتهايم تا آن را به اطّلاع تو برسانيم و همان گونه كه ما در جريان رويدادها هستيم و ديديم و شنيديم، تو هم ديده و شنيدهاي و چون ما در صحبت و خدمت رسول خدا - درود خدا بر او و آلش - بودهاي. و پسر ابو قحافه (ابو بكر) و پسر خطّاب (عمر) در عمل به حق از تو سزاوارتر نبودند. تازه تو به پيامبر از آنان نزديكتر و از نظر خويشاوندي پيوستهتري و افتخار دامادي آن حضرت نصيب تو گشته نه آنان. پس تو را به خدا، تو را به خدا، به داد خودت برس به خدا تو نابينا نيستي كه بينا شوي و نادان نيستي كه آموزش خواهي. ترجمه بنياد نهج البلاغه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر