راه دوســـتی به هدف برطرف سازی شک، شبه و افکار منفی از اذهان و ایجاد ارتباط سالم در میان جامعه و خانواده راه اندازی شده است و در راستای محبت و دوستی قدم بر می دارد....................
جـسـتـجـو درسـایت

کثرت‌گرایی و تعدد قرائت‌های شیعی- سنی

مجیب‌الرحمان رحیمی؛ پژوهشگر علوم سیاسی در دانشگاه اسکس انگلستان
به گذارش راه دوستی به نقل از بی بی سی؛ شکل گیری گفتمان شیعی و سنی را به عنوان دو مکتب مخالف/متضاد با دو قرائت یا تفسیر و تأویل متفاوت از "مرجعیت یا الگوی پایه" در مرحله‌ بعد از مرگ عثمان بن عفان و مراحل بعدی می‌توان مورد مطالعه قرار داد.
ریشه‌های شکل گیری اختلاف دو گفتمان، که یکی اقلیتی و دیگری اکثریتی‌ است، سیاسی‌ است و بیش‌تر در حوادث تاریخی بعد از وفات پیامبر و رقابت‌های درون قبیله ای ریشه دارد.
بر همین اساس نسل اول این آیین، با سیاسی دانستن این اختلاف، یکدیگر را تکفیر نکردند.
اختلاف بنیادی این دو جریان در حوزه‌ سیاسی در مرحله‌ دوم به اصل مرجعیت دینی-سیاسی مسلمانان بعد از وفات پیامبر، یا بحث امامت و خلافت، برمی‌گردد.
مانند هر گفتمانی، این دو مکتب با استفاده از روایت‌، تفسیر و تأویل "مرجعیت پایه" با اتکا به نظریه‌ قدرت، دانش و مشروعیت در صدد هژمون ساختن گفتمان خود برآمدند.
در این میان گفتمان شیعی، امامت و ولایت را به عنوان رکنی از ارکان دین مطرح کرد و در مراحل مختلف و به صورت تدریجی با قرائت و تفسیر نو از "مرجعیت پایه"، به ویژه از رویداد غدیرخم، اصل الهی امامت و ولایت، ابلاغ این تعیین از سوی پیامبر به عنوان بخشی از رسالت، اصل معصومیت امامان و انحصار امامت در بخشی از خانواده‌ پیامبر را به عنوان گفتمان اصلی مکتب اهل بیت سامان بخشید.
بحث ولایت و امامت در تشیع به مرور زمان به اصل غیبت، مهدویت، نیابت امام و بالاخره شکل گیری ولایت فقیه در نمونه‌ جمهوری اسلامی ایران انجامید.
این تحولات در گفتمان شیعی باعث اختلافات بنیادین میان مکتب شیعی و سنی و سر آغاز بحث‌های کلامی، فقهی و تاریخی متفاوت و متضاد در تاریخ اسلام شد که هم‌گام با حوادث و دگرگونی‌های تاریخی در مراحل بعدی فربه‌ترشد و زمینه‌ تعریفی نو از سنت، جعل تاریخ و روایت‌های متفاوت را فراهم ساخت.
اهل سنت در مقابل به طرح نظریه‌ خلافت بر اساس شرع و عقل و رده بندی حقانیت چهار خلیفه با اتکا بر اصل اجماع پرداخت و اتهام ناصبی و رافضی در پیوند به اصل خلافت و امامت به اوج خود رسید.
گفتمان سنی برای توجیه این قرائت، روایت‌هایی در باب رهنمودها و اشاره‌های پیامبر مبنی بر تعیین خلفاء به عنوان جانشین، و هدایت و دستور پیامبر مبنی بر پیروی از سنت خلفای راشدین تنظیم کرد.
مشهورترین این روایت‌ها، ترویج این احادیث جعلی منسوب به پیامبر است که این "أمر" با نبوت آغار می‌گردد، سپس دوره‌ خلافت می‌رسد و سی‌سال ادامه می‌یابد، آنگاه نوبت پادشاهی و استبداد می‌رسد و بعد از آن دوباره خلافتی بر روش/منهج نبوت برپا می‌گردد.
نوعی از اجبارباوری تاریخی (historical determinism) برای توجیه وضعیت موجود و نفی توانایی و قدرت عامل انسانی.
بحث خلافت-باوری نزد اهل سنت در امتداد زمان به تغییر خلافت به ملوکیت و طرح ریزی احکام سلطانی و نصیحت الملوک انجامید.
در تاریخ معاصر بعد از سقوط خلافت عثمانی، اعاده‌ خلافت برای نجات امت اسلامی یا دست یافتن به "خلافت موعود بر نهج/روش نبوت" بنیاد فکر و اندیشه‌ بسیاری از جریان‌ها و حرکت‌های اسلامی سنی‌مذهب چون اخوان المسلمین، حرکت خلافت، جماعت اسلامی و بالاخره حزب التحریر، القاعده و طالبان را تشکیل می‌دهد.
شالوده شکنی و اسطوره زدایی مقدمه‌ای برای شکل دهی گفتمان کثرت‌گرا:
در دورانی که دیگر این گفتمان‌ها، لااقل درعرصه‌ سیاسی، پاسخ‌گوی عبور از استبداد به سوی مردم‌سالاری بر اساس حقوق بشر و حقوق شهروندی نیستند، برای رهایی از جزم اندیشی و اسارت‌ این گفتمان‌ها و شکل دهی گفتمانی کثرتگرا و مردم‌سالار، می توان سه روی‌کرد را پیشنهاد کرد:

۱) شالوده شکنی و مسئله‌دار ساختن این دو گفتمان:
این دو گفتمان، در سیمای کنونی، به مرحله‌ای از تکامل و انسجام دست یافته‌اند. مفاهیم و گزاره‌های این دو گفتمان، بر اثر تکرار، حمایت و پشتیبانی قدرت از آن‌ها و استفاده از آموزه‌های دینی تا اندازه زیادی ته‌نشین و غیرجدل‌برانگیز شده‌اند.
ولی واقعیت امرچنین نیست، این گفتمان‌ها زمانی، مکانی و احتمالی اند. در امتداد زمان با اتکا به قدرت و به صورت مرحله‌ای شکل گرفته‌اند.
با استفاده از روش و ابزارهای شالوده‌شکنی و یا واکاوی با برکندن هر خشت این ساختمان‌ها، می‌توانیم اصل زمانی بودن، مکانی بودن، احتمالی بودن و رابطه‌ آن‌ها را با قدرت آشکار سازیم.
این حرکت بالطبع، با دگرگون ساختن تصویر برساخته از این دو گفتمان در ذهن ما، زمینه‌ بازنگری، اسطوره زدایی و تنش‌زدایی از این گفتمان‌ها را با اتکا به "مرجعیت/الگوی پایه" فراهم می‌سازد.
نگاه نو به تاریخ و حوادث تاریخی -نگاهی که دست و پاگیر نیست-، به عنوان تجربه‌های بشری، احتراز از چسپیدن به حوادث گذشته و تاکید برآینده‌نگری و پاک کردن فکر و اندیشه از سَبّ و لَعنِ اصحاب و خانواده‌ پیامبر به عنوان مولفه‌های این گفتمان نو، می‌تواند راه را به سوی بازشدن افق‌های تازه بگشاید.

۲) نگاه مبتنی براخلاق به جای نگاه تاریخی-فقهی:
اخلاق و ارزش‌های اخلاقی، چه از منظر دینی و چه از منظر تجربه‌ انسانی یا فرادینی، ارزش‌های متعالی اند، که در دین و عقل هر دو محترم اند.
ارزش‌های اخلاقی، اخلاقی زیستن و اخلاقی بودن، به رغم بی میلی و نپرداختن مذاهب اسلامی به این بحث و توجه بیش از حد به فقه، احکام، کلام و اختلافات تاریخی، جوهر و فلسفه‌ وجودی دین اسلام را تشکیل می دهد.
قرآن به کثرت از تقوی و فضایل اخلاقی سخن می‌راند و پیامبر اسلام می گوید برای "کامل کردن مکارم اخلاق" آمده است. در بحث اخلاق، تفاوت و اختلافی اساسی میان مذاهب اسلامی نمی‌بینم.
اگر در این رویکرد نو، با عبور از تنگناهایی نگاه تاریخی-فقهی این دو گفتمان، با اتکا بر ارزش‌های اخلاقی به مسئله نگاه‌ کنیم از بسیاری از مشکلات دست و پاگیر این رها می‌شویم و این چشم‌ انداز‌نو، افق‌های تازه‌ای برای بازنگری در فکر و شناخت ما می‌گشاید.‌

۳) به رسمیت شناختن کثرت‌گرایی و تعدد تفسیرها و قرائت‌ها:
سومین راه به رسمیت شناختن کثرت‌گرایی و تعدد تفسیرها و قرائت‌ها بر اساس حقوق بشر و ارزش‌های مردم‌سالاری‌ست.
در این رویکرد، ما دیگر دنبال چرایی و چگونگی شیعه شدن شیعیان و سنی شدن سنی ها و احقاق حقوق آنان بر این معیار نیستیم.
واقعیت موجود را آن‌طور که هست با تعدد و کثرت آن بر اساس حقوق بشر و حقوق شهروندی به رسمیت می‌شناسیم و می‌پذیریم.

این پذیرفتن و به رسمیت شناختن، به مرور زمان، زمینه‌های هم‌زیستی، تنش‌زدایی و دیگرپذیری را فراهم می‌سازد.

به عنوان الزامات عملی این رویکرد در عرصه سیاست‌گزاری می‌توان به اصول ذیل اشاره کرد:

(۱) به رسمیت شناختن حقوق شهروندی شیعیان و سنی ها در کشورهای اسلامی.

(۲) اجتناب و جلوگیری از تلاش‌های سازمان یافته و هدفمند دولت‌ها برای گسترش مذهب سنی یا شیعی یا اعمال سیاست سنی سازی و شیعی سازی.

(۳) اجتناب از سرایت اختلافات تاریخی به وضعیت موجود با ارایه‌‌ی قرائت‌ها و تفسیر‌های کثرتگرا.

(۴) احتراز از سب و لعن اهل بیت، یاران پیامبر و تقسیم بندی آنان و تاریخ اسلام بر اساس حوادث تاریخی که به زندگی عملی ما هیچ رابطه‌ای ندارد و هیچ‌کسی، حتی خداوند، ما را از عمل‌کرد آنان در روز رستاخیز نمی‌پرسد.

(۵) بازنگری و اجتناب جمهوری اسلامی ایران، عربستان سعودی و کشورهای خلیج فارس در اعمال سیاست های افراطی و ایدئولوژیک مذهبی.

(۶) اجتناب رهبران مذهبی از ترویج نفرت پراکنی مذهبی و جرم دانستن و مجازات قانونی تبلیغ و ترویج نفرت پراکنی مذهبی.

نتیجه:
در این رویکرد دین اسلام مقدس است و تاریخ دین و پیروان آن در مرحله‌ بعد از رحلت پیامبر یک تجربه‌ زمانی، مکانی و محتمل.
قرآن و سنت صحیح پیامبر مرجعیت اساسی دین را شکل می‌دهند. این مرجعیت به رغم تقدس، تفسیر و تأویل‌پذیر است.
برخلاف قرآن و احادیث متواتر که در تفکر دینی "قطعی الثبوت" و در مواردی "ظنی الدلاله" به شمار می‌روند، بخش بزرگ سنت را در این مرجعیت "خبر واحد" شکل می‌دهد که "ظنی‌ الثبوت" است.
در این مرجعیت هیچ حکم صریحی در مورد جانشین و تفصیل نظام سیاسی وجود ندارد. مرجع به وضع اصول و قوانین پویا در این عرصه بسنده می‌کند.
گفتمان شیعه و سنی در مرحله‌ دوم و درپی اختلافات سیاسی شکل گرفته و به صورت تدریجی به تکامل و انسجام دست یافته اند.
اختلافات این دو گفتمان بیش‌تر در حوادث تاریخی و نقش شخصیت‌ها و خانواده‌ها ریشه دارد تا در اصول اعتقادی، اخلاقی و مصالح دین و بندگان.
عمده ترین اختلاف این دو گفتمان در رهبری دینی-سیاسی یا بحث امامت و خلافت نهفته است. برای تکامل و انسجام یا توجیه و مشروعیت بخشی، این دوگفتمان به تأویل، تفسیر و حتی ابداع سنت و جعل روایت دست زده‌اند.
مرجعیت پایه، از پیروان دین اسلام به عنوان مسلمان، مومن و امت محمد نام می‌برد. در ادبیات مرجع بحثی پیرامون شیعه و سنی نمی‌توان یافت.
بنابراین، این دوگفتمان زمانی، مکانی و معطوف به قدرت‌اند. در سایه‌ این دوگفتمان، حرکت به‌سوی مردم‌سالاری، پذیرفتن حقوق بشر و حقوق شهروندی در جهان معاصر دشوار به نظر می‌رسد.
در زمان ما با توجه به ۱) تحولات بنیادین در عرصه علم و دانش، ۲) پایان انحصار روحانیت و حکومت‌ها بر معلومات یا علم و دانش، ۳) ظهور دانشمندان اصلاح طلب و روشنگر، ۴) ظهور نسل نو و منتقد، و ۴) ترویج مردم‌سالاری، این دو گفتمان تاریخی، لااقل در عرصه‌ سیاسی-فقهی دچار تزلزل شده و دیگر بی‌چون و چرا پاسخ‌گوی نیازهای نسل ما نیستند.
سامان‌های فکری درون مذهبی این دو گفتمان در حوزه‌ فقهی و سیاسی توانایی عبور/گذار از این دیگر سازی و رهایی از این اسارت را ندارند.
بنابراین، برای عبور از تنگناهای دست و پاگیر این دوگفتمان نیازمند حرکت نو و بنیان‌گذاری روش‌ها و ابزارهای تازه‌ای برای استخراج احکام از مرجعیت و جستجوی راه حل‌های جدید با در نظرداشت الزامات زمان هستیم.
سه رویکرد پیش‌نهادی، در ضمن اقدامات و تلاش‌های دیگر، می‌توانند ما را در تغییر معادله‌ رابطه‌ بر اساس "دوست و دشمن"، خودی و بیگانه، و منعطف کردن طرز تفکر دیگرسازی یاری رسانیده، و راه را به سوی طرح گفتمان کثرتگرا و مردم‌سالار با رجوع به "مرجعیت‌/الگوی پایه" بر اساس معادله‌ "دوست و مخالف" هموار سازند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر